چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

چی بنویسم؟


نمی دونم چی بنویسم، از خودم یا از مهاجرت یا اینکه اون داستان طولانی مهاجرت رو ادامه بدم؟
آدم بعد از یه مدت که وبلاگ می نویسه، کم کم دچار یه نوع محدودیت زندگی اجتماعی وبلاگی می شه و باید خودش رو با سلایق دیگران تطبیق بده، دقیفا همون محدودیت های یه زندگی اجتماعی واقعی.
بعضی وقتها فکر می کنم کاش توی دوران قبل از شکل گیری تمدن مدرن بشری به دنیا اومده بودم ، این جوری دیگه از هر چی محدودیت تمدن بود راحت بودم، به نظر من که تمدن های به اصطلاح مدرن تر و پیشرفته تر، شاید در ظاهر راحتی انسان رو به همراه داشته باشند ولی در نهایت هر چه بیشتر انسان رو از اصل خود دورتر می کنند و اون رو تبدیل به موجودی رام و رام تر می کنند.
فرار از انسان بودن، فرار از درون.

تا الان چند بار پیش اومده که یه مطلب رو نوشتم و بعد هم چند بار ویرایشش کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که به درد این وبلاگ نمی خوره و با بقیه مطالب هماهنگ نیست و پاکش کردم.
خوشحال میشم که با نظراتتون من رو کمک کنید که اینجا چی بنویسم. روندی که من خودم داشتم این بود که ماجراهای زندگی توی کانادا رو اینجا می نوشتم که نه خیلی شخصی بودند و نه اینکه خیلی کلی و تخصصی درحد یه کارشناس مهاجرت. در حقیقت هدفم این بود که خواننده این وبلاگ با تجربه ها و مشکلات زندگی اینجا آشنا بشه.

دانلود آهنگ:
باب مارلی - هیچ زنی بدون گریه نمیشه
Bob Marley - No Woman No Cry
دانلود

۱۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
من خیلی دوست دارم که شما روال قبلی تون رو ادامه بدید منظورم خاطرات کانادا در کنارش تجربه های خودتون رو از زندگی و کار در اونجا هم بنویسید تجربه هایی که آدم تا اونجا کار نکنه و زندگی نکنه بدست نمیاره.

ناشناس گفت...

peyman jaan eshtebaah meekoni age bekhaay, mataalebet, tebghe nazare khanade haat tanzeem beshe...momkene hameye maa to donyaaye weblog dagheeghan on cheezee ke hasteem neshoon nadeem, vali behtareen hosne weblog eene ke betoonim azadaane, harfe delemoon ro bezanim...khaateraati ro ke shoro kardi kheylee ham khondani bood...montazere baghiyash hastam...good luck

ناشناس گفت...

هیچ آداب و ترتیبی مجو
هر چه می خواهد‏ دل تنگت، بگو

ناشناس گفت...

به نظر من همون داستان مهاجرت ادامه بده

Unknown گفت...

پیمان جون
سلام
چی شد ؟ نبینیم که کم بیاری . ما را تا اینجا کشوندی ، حالا می خوای ولمون کنی به امان خدا. قرص و محکم برو جلو و چشمهای ما رو باز کن.
پایدار

ناشناس گفت...

آقا همون داستان مهاجرت رو ادامه بده، جالب بود. نگران طولانی شدنشم نباش :)

ناشناس گفت...

fekr konam hamoon raviyee ke dashti khoob bood . hamoon tori edame bedi , kheyli mofide . fekr konam age un mahdoodiat ro dar nazar nagiri o harchi mikhay benevisi behtar bashe , vase khodet !
rasti amish ha ham too hamin maye ha aghide daran , na ?( manzooram dar morede tamaddone ) , vase hamine ke azashoon khosham miad .
khosh bashi

ناشناس گفت...

baba azize man man mikhastam bedunam kasi ke vakil nemigire bayad chetory baraye quebec eghdam kone?pulasho koja befreste?lazeme khodesh bere surie ya na?majaraye mohajeratet kheili tulani shod.

ناشناس گفت...

movafegham. khodet ro az khanadeh door kon. chizi ke daghdaghe khodet hast begoo. Hmooni ke hasti, azash delkhori, bahash hal mikoni, kholase hamash bahate.

ناشناس گفت...

حتما تا حالا متوجه شدی که جذابیت وب لاگت در نوشتن جزییاتی هست که با دقت و نکته سنجی بهشون پرداختی
بیشتر خواننده هایت هم کسانی مثل من وخودت هستند که در نیمه راه مهاجرت دربدر دنبال یه نشونی اند که بدونند درست اومدند و بقیه راه رو چطور برند
این روزها میگذرد ولی روزهایی ما بیاد می آوریم که اگر نوشته هایی چون وب لاگ تو نبود ، شاید زندگی خیلی از ما مشکل تر میشد
بهرحال ممنونم از نوشته هات چه اونهایی که تو وب لاگ گذاشتی و چه اونهایی که پاک کردی

ناشناس گفت...

اطلاعاتی که از دوران پیش از مهاجرت نوشتید خیلی قشنگ و خوندنی بود.اگر با همین شیوه راجع به زندگی در مونترال بنویسید خیلی خوب می شه.(کمتر پیش میاد اطلاعات به این جالبی و خوندنی نوشته بشه).من واقعا لذت بردم.اگر در مورد ادامه تحصیل در دانشگاههای کبک هم بنویسید و اینکه چه سطحی از زبان فرانسه برای در س خوندن لازمه و در طول چه مدت با کلاس رفتن و زندگی تو اون جامعه به این سطح می رسیم و سوالهای دیگه...
سمیرا

sahar گفت...

به نظر من بهتره خاطرات مهاجرت را ادامه بدی و وقایع مختلف را (ولو جزیی) بگی چون بیشتر به خاطر همین قسمت می یان تو وبلاگ .چون خاطرات خیلی مهمن و مثل یه تجربه می مونن . خوب و بدش فرقی نداره .
مرسی