شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۸

دفتر دل


همایون شجریان 6 ژوئن توی مونترال کنسرت داره.

یاد شیراز و دوران دانشجویی افتادم. حدود سالهای 1374-1375 بود، کنسرت شجریان بود و ما هم در تکاپو که هر جور شده بریم. اون دوره فضای هنری خیلی خیلی بسته تر از الان بود و همین کنسرت شجریان هم با هزار تا حرف و حدیث داشت برگزار میشد.
یادم هست که یه ماه قبل از کنسرت هر جا می رفتیم می گفتند که ما بلیط نداریم و با هزار تا بدبختی تونستیم بلیط بخریم.

اون کنسرت، اولین کنسرت موسیقی بود که من رفتم و خیلی حس و حال جالبی داشت!

اون دوره خیلی موسیقی سنتی گوش می دادم و از شجریان گرفته یا سه تار علیزاده و هر چیزی دستم میومد. البته در کنارش هم موسیقی راک! به نظرم میومد که یه چیز مشترکی بین موسیقی سنتی و بیشتر موسیقی مقامی ایران و سبک راک بلوز وجود داشت.

تو اون دوران یه سه تار هم خریده بودم و واسه خودم مشغول بودم. دوره، دوره ی دانشجویی بود و این چیزها.

الان یه تصنیف از همایون شجریان شنیدم به اسم دفتر دل که من رو برد توی حس و حال اون روزها:
شعر از فریدون مشیری:
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

۲ نظر:

Unknown گفت...

آره فکر می کنم بشه یه جور ارتباط بین درس خوندن در اون زمان و به خصوص رشته های فنی و موسیقی سنتی و جدی پیدا کرد. منم یادمه که توی خوابگاه همه ازین آهننگا گوش میدادن، در کنار چای و سیگار و کتاب و کامپیوتر و تن ماهی و املت و ....
در کل تلخ فهمیدمت. امیدوارم شیرین کام باشی.

Amin گفت...

يادش بخير
دبيرستان كه بودم؛ همش صبح تا شب پاي ضبط
چقدر مادرم حرص خورد از دست من ;)
ديگه الان كم پيش مياد آهنگ گوش كنم؛ ولي آهنگ قديمي يه چيز ديگس ;)