شنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۸

وضعیت شکننده

بعد از این مدتی که از اعتراضات مردمی و وقایع اخیر می گذره، تا حدود زیادی پشت پرده بازی های سیاسی ایران مشخص تر شده. شاید به جرات بشه گفت که ادامه این وضعیت می تونه باعث بر ملا شدن تعداد بیشتری از دست های پشت پرده باشه.


جناح رهبری:
اختلافات توی این جناح شروع شده و بیشتر هم خواهد شد. چیزی که توی گفته های اخیر خامنه ای با گفتن جمله ی دو پهلوی "کنار گذاشتن اختلافات بعد از انتخابات و متحد شدن" به وضوح مشخص بود. در حقیقت مخاطب این گفته بیشتر جناحهای اصول گرا بودند تا جناح های متعرض، چرا که رهبر در هفته های قبل علنا از سقوط این جناح ها در صورت ادامه این وضعیت هشدار داده بود.

چیزی که دیده می شه اینه که جریان های به اصطلاح اصول گرا و تحت حمایت رهبری، عملا هر کدوم ساز خودشون رو در مواجه با این اعتراضات می زنند و به این صورت هم نیست که همه تحت لوای ولایت و مطیع اوامر رهبر باشند، به همین دلیل هم هست که رهبر در خیلی مواقع مجبور می شه که به صورت علنی و توی سخنرانی هاش هشدار بده و اون ها رو توی یک عمل انجام شده قرار بده. نمونه آخر اون هم انتشار نامه رهبر به احمدی نژاد برای بر کناری مشایی بود.

ولی تندرو ترین این جریان متشکل شده از پسر رهبری و همدستاش که میشه از مدیر مسئول روزنامه کیهان و مرتضوی و رئیس صدا و سیما نام برد که نحوه برخورد با آشوب ها و هماهنگی نیروهای بیسج و پروژه های اعتراف گیری، توسط این ها مدیریت میشه.

دستور اخیر رهبر برای بستن بازداشتگاه کهریزک و تشکیل هیاتی برای دلجویی از خانواده های آسیب دیدگان و آزاد کردن زندانیان به مناسبت نیمه شعبان رو میشه احساس خطر رهبری در مواجهه با ادامه اعتراضات نامید که در مقابل با تشکیل دادگاه امروز متهمان و ادامه پروژه اعتراف گیری توسط مرتضوی، زیاد هماهنگ به نظر نمیاد و این خودش ترک برداشتن قدرت مطلقه رهبر رو نشون میده.

رفسنجانی:
رفسنجانی تا الان خودش رو کنار کشیده و تنها کار مفیدی که انجام داده همون نماز جمعه بوده که عملا با گفتن جملات دو پهلو مثل همیشه سعی کرد خودش رو وارد این جریان نکنه و بیشتر منتظر باشه ببینه که این جریانات به کجا ختم میشه.

شاید مهم ترین آزمایش رفسنجانی، شرکت یا عدم شرکت در مراسم تحلیف احمدی نژاد باشه. در صورت شرکت در این مراسم، علاقه خودش رو به موندن در قدرت و پشت کردن به خواسته های مردم نشان خواهد داد.

موسوی و کروبی:
موسوی تا الان بیش از حد انتظار از خودش مقاومت نشون داده و در صف اول مقابله با انحصار طلبی جناح رهبری بوده. موسوی میدونه که چیزی برای از دست دادن نداره چون تا قبل از این جریانات هم در مناصب دولتی و حکومتی پست و مقامی نداشته.

تعجب من اینه که چرا تا الان جناح مقابل، تمام دور و بری های موسوی و خاتمی و کروبی رو دستگیر کرده ولی به سمت رهبری جناح معترض نزدیک نشده؟

کروبی هم تا الان در کنار موسوی بوده و در حقیقت بیشتر نقش دنباله رو را ایفا کرده.

نکته جالب اینه که موسوی در همه سخنرانی هاش از رعایت و پایبندی به قانون و لزوم حفظ جمهوریت نظام توام با اسلامیت نظام اصرار می کنه. چیزی که تا الان بعد از سی سال از عمر جمهوری اسلامی جواب نداده و کار رو به اینجا کشیده. مهم ترین ایراد قانون اساسی اصطکاک بین نهادی های انتخابی و نهاد های غیر انتخابی هست که اجازه فعالیت رو به نهاد های مدنی و برگزیده نمیده.

مردم این وسط به نظر من راه درست رو پیدا کردند و از هر گونه موقعیتی برای نشون دادن اعتراض خودشون، استفاده می کنند. هدف قرار دادن رهبری و شعار های علیه رهبر و اخیرا شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" نشون از این می ده که خواست مردم تنها باطل کردن انتخابات نیست و نبوده، بلکه معظل و مشکل کلی تر نظام جمهوری اسلامی هست.

تا حدوده زیادی هم شاید بشه گفت که الان این مردم هستند که دارن کم کم رهبری این جریان رو در اختیار می گیرند و خواسته های خودشون رو به رهبران جناح های معترض، القا می کنند.

فرصت بعدی و اتفاق مهم بعدی شاید مراسم تحلیف و سوگند خوردن احمدی نژاد باشه.

۴ نظر:

Amin گفت...

سلام پيمان جان

والا درباره دستگيري موسوي، فكر مي كنم اينكار انداختن كبريت در انبار باروت هست.
يعني ابعاد درگيري ها و شلوغي ها آنقدر گسترده مي شود كه پيش بيني امر نا ممكن است.
ولي به نظرم اين اعترافات پيش درآمدي بسوي آن حركت هست.

شاد باشي

Unknown گفت...

به نظر من مهمترین فایده ای که این جریانات میتونه داشته باشه رادیکالیزه کردن حرکتها و تفکرهاست. از این جهت کاری که احمدی نژاد و جناح اصولگرا می کنند در جهت بارور کردن چنین حرکتهاییه از این جهت کنش اونها یا به قول بعضی ها اشتباه های اونها نقش تاریخ سازی داره. مردم به این نتیجه خواهند رسید که مبارزه درون چارچوب نظام بی فایده است، به این نتیجه می رسند که باید بطور ریشه ای و از اساس تغییر داد و حکومت مذهبی و بر پایه نفی آزادی فردی قابل اصلاح نیست. در واقع اینجا پای دو دیدگاه نسبت به انسان وسط کشیده می شود. یک دیدگاه ولایی و متاثر از تئوری ولایت فقیه که قائل به آزادی انسان نیست، برای وحی اولویت بیشتری قائل است تا عقل و همواره عقل را تحت وحی و در امتداد آن قرار می دهد. دیگری دیدگاه اصالت انسان، اعتبار عقل و تفسیر وحی در راستای عقل یا کنار گذاشتن آن است. دیدگاه دوم دیدگاهی لیبرالی و اومانیستی که انقلاب ایران بر اساس نفی آن پدید آمده و همواره در طول این سی سال علیه آن تبلیغ می شود به عنوان غربگرایی، خودباختگی، بی بند و باری، انسان بی درد و ....این نوع اومانیسم با رشد بورژوازی پیوند نزدیک دارد. در ایران می بینیم که رشد طبقه متوسط ناگزیر چنین خواسته هایی را تقویت کرده و در جهت نفی انسان ولایی حرکت کرده است.

Unknown گفت...

سلام آقا پيمان
مدتي بود نبوديد نگران شده بوديم

ناشناس گفت...

به نظر من احمدی نژاد با سیاست کوبیدن تمامی مخالفان داخلی و خارجی از هر راه ممکن فکر می کند که می تواند مقابل همه سرپا بایستد. این سیاست تمامی دیکتاتورهای نابود شده دنیا بوده و خواهد بود.

پیش از شما، بسان شما، بی شمارها
با تار عنکبوت نوشتند روی باد
کین دولت خجسته جاوید زنده باد

(شفیعی کدکنی)